سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر نامه بر
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 شهریور 3 توسط یک طلبه | نظر
نامه به بازیگری که سوز دارد نه دود؛

بی‌مقدمه می‌شود از شما خواهش کنم دوباره به شهر و دیار خودتان برگردید؟ 

لطفاً از دستم ناراحت نشوید اما این‌طوری بهتر است. آخر شما دارید شر درست می‌کنید. دارید نظم این شهر را بر هم می‌زنید. بالاخره زندگی در هر جایی رسم و رسومی دارد و نمی‌شود شما بیایی از هر چه دلت خواست ایراد بگیری و انتظار داشته باشی کسی چیزی نگوید! خب معلوم است که به بعضی‌ها برمی‌خورد. معلوم است که واکنش نشان می‌دهند و شما را متهم می‌کنند. معلوم است که آدم بدِ می‌شوی. 

دوست ندارید به شما بگویند استاد؟ دلتان نمی خواهد همه خودشان را برای امضا گرفتن از شما به تکاپو بیاندازند؟ نمی‌خواهید برتر از همه چیز و همه کس باشید؟ نمی‌فهمم شما اصلاً برای چی این همه سال فیلم بازی کردی و معروف شدی؟

جسارتاً از من اگر بپرسید فکر می‌کنم بهتر است خانه تان را بدهید موزه کنند. به‌تازگی مد شده! خرجی هم روی دست‌تان نمی‌گذارد. چند وقتی کاغد بازی و دوندگی دارد اما خبرش مثل بمب صدا می‌دهد و بی‌نهایت پرستیژ دارد. بالاخره هیچی نباشد شما را استاد می‌دانند و چه چیزی بهتر از این که خانه استاد را موزه کنند؟ 

یا اصلاً بیاید کلاس بازیگری راه بیندازید. پول خوبی دارد. خودتان که هیچ! اسم‌تان کافی است تا جوانان جویای نام صف بکشند پشت در آن کلاس‌ها و میلیون میلیون خرج کنند تا شاید آرتیست بشوند روزی. این یکی هم بی‌دردسر و کم‌هزینه است. یک ساختمان کوچک اجاره‌ای میخواهد با چهار تا میز و صندلی. 

شورای شهر هم بد نبود. تا همین چند وقت پیش بازار داغی داشت. اگر کاندیدا می‌شدی من تضمین می‌کردم که رأی می‌آوردی. هیچی نباشد از ابتدای دهه شصت کلی برای سینمای ما زحمت کشیده‌اید و شاید الان بد نباشد با کت و شلوار پشت یک میز شیک و آنچنانی بنشینید و به مردم "خدمت" کنید. 

این همه بازیگر گالری عکس و نقاشی می‌گذارند. یعنی شما از آنها کمتری؟ استعدادی هم که نمی‌خواهد!  همین که چهار تا عکس از یک لنگه پوتین پاره و درخت خشکیده و پاهای درب و داغان یک پیرمرد بگیرید، 10 شب برج میلاد را در اختیارتان می‌گذارند که تابلوهای‌تان را میلیون‌ها تومن به خلق‌الله بفروشید.

راستی اصلاً حواسم نبود!  بازیگران و هنرمندان در طول سال کلی مهمانی و کنسرت و شب‌نشینی دارند برای خودشان. شما چرا در هیچ کدام از اینها نیستی؟ چرا سایت‌ها در میان خبرهای‌شان: (عکس/تیپ جدید استاد پرستویی) منتشر نمی‌کنند؟

بدتان می‌آید از شما سردیس و تندیس بسازند؟ بدتان می‌آید یک روز از تقویم را به نام‌تان بزنند و در تالار وحدت برای‌تان بزرگداشت بگیرند؟ بدتان می‌آید شهرت و قدرت و ثروت را یکجا با هم داشته باشید؟  

آقای پرستویی! به روستای خودتان برگردید. خودتان بهتر از من می‌دانید که همراهی‌کردن یک جانباز جنگی برای درمان به خارج از کشور و انتقاد از بی‌توجهی مسؤولان به افرادی که ناقص شدند تا خاک ما کامل باشد، عاقبتش این است که هنرمندان شبه‌روشنفکر بگویند پرستویی در نقش حاج‌کاظم گیر کرده و جوگیر شده و از این حرف‌ها! 

خودتان بهتر می‌دانید که جمع آوری کمک های مردمی به نفع زلزله زدگان، نه نان می شود و نه آب. مگر وظیفه شماست اصلا؟ چه کسی تکلیف کرده که از صبح تا شب کنار سینما آزادی جلوی مردم دولا راست بشوید تا یک قران و دوزار روی هم جمع بشود و به ورزقان بفرستید؟ قرار نیست فقط شما دلتان برای مصیبت دیده ها بسوزد! بترسید از این که انگ بزنند و فکر کنند خیالی در سر دارید. 

کارهای شما یعنی شنا کردن بر خلاف جریان آب. مدتهاست که پیگیر حقوق از دست رفته شهدا و جانبازان هستید و انگار حواستان نیست که  برخی رسانه ها از کلیشه شدن پرویز پرستویی حرف می زنند. مردی که در دنیای سینما رزمنده و جانباز است و در دنیای واقعی یاور آنها از دید رسانه های ما اینگونه دیده می شود. 

کاش حواستان به بازیگران دیگر هم باشد که هر روز با یک ژست آنچنانی روی جلد مجلات می روند و در مورد اولین آلبوم موسیقی خود صحبت می کنند که قرار است به واسطه شهرت آنها حسابی بفروشد.  بازیگرانی که اینطرف فیلم بازی می کنند، مشهور می شوند، پول در می آورند و بعد پولهایشان را در کنسرت خواننده های لس آنجلسی خرج می کنند.  

حاج کاظم آژانس شیشه ای!  صادق مشکینی لیلی با من است! آقا داوود روبان قرمز!  شما که در این سی و چند سال به خاطره مشترک چند نسل بدل شدی و خیلی ها استاد صدایتان می زنند، شما که روایتگر نام‌آشنای دفاع مقدس بودی و هستی و خواهی بود، شما که دلت برای هموطنت از اعماق سینه می تپد لطفا تا بیشتر از این کلیشه نشدید به روستای خودتان در همدان برگردید و اجازه بدهید ما به خانه سینمایمان برسیم. 
امضا: یک خبرنگار مشرقی      
 
  



مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.