دلاور تنهای حماسه غدیر
چند سال از غدیر گذشته است؟ از آن واقعهی پرشکوه؟ چند سال از آخرین سخنان حضرتش دربارهی وارث غدیر میگذرد؟ از واقعهی غدیر که بگذریم، چند سال از تنهایی آن برکهای که با یاد آن روزها، در ذهن تداعی میشود میگذرد؟ خدای من! چه میشود گفت؟ جز اینکه گهگاهی عبور عابری که با دست بر آبش میزند، برای چند لحظهای موج در وجودش میافکند و درد تنهاییاش را تسکین میبخشد و دوباره همان تنهایی و انتظار همدم او میشود، چیز دیگری غریبیاش را نمیکاهد.
آیا عبور آرام و مظلوم علی علیه السلام از کنارش به سوی کوفه، و رهسپار شدن حسن بن علی علیه السلام با گذشتن از او به سوی بقیع برای همیشه و گذشتن کاروان غریب و عزیز حسین از این برکهی همیشه بیدار، دلیل کافی بر آن نیست که باید کاری کرد؟
و ای هزاران چشم عاشق و دوستدار علی! هزار و چهارصد سال است که بر غریبی و مظلومیّت او و فرزندانش میگریید؛ و حال آنکه قدر زلال چشمانتان به اندازه غدیر نشده تا کاروانی نه 120000 نفری که 313 نفری را به بیعتی دوباره با حماسهساز جاوید غدیر گرد هم آورد!
آیا از میلیونها زائر خانهی خدا هنوز چهار نفر چون مقداد، ابوذر، عمار و سلمان نیستند؟ که چون آنان، زیر درختان آن بیابان را جارو زنند و سایبان و منبری برای قیامکننده، از فرزندان علی به پا دارند؟
وای بر مایی که همواره اهل کوفه را ملامت میکنیم؛ حال آنکه اهل کوفه لااقل برخاستند، هرچند زانوان ایمانشان توان ایستادن نداشت.ما که برنخاسته، نجوای خستگی و کارشکنی در چشمان و زبان باز نشدهمان فریاد میکند، ما که هزار قافله عقب افتادهایم، ما که نه از دریا با موسایمان گذشتهایم نه بر عاقبتمان یقین داریم؛ ولی چنین گستاخانه بیعت میشکنیم ...
چون زمان ازخودگذشتگی و برخاستن و پیمودن سختیها میشود؛ چنان با حرفهایی که مهمل بافیهای ذهن به اصطلاح روشنفکرمان است، تیشه به ریشهی اعتقادمان میزنیم، که حسّاسترین و زندهترین واقعهی تاریخی را با توجیههای کودکانهمان زیر سؤال میبریم.
وارث غدیر چند سال دیگر باید غریبانه کنار برکهی بی سایبان بنشیند و به یاد شکوهمندترین واقعهی زمان اجداد مطهرش بگرید؟ چند سال است که از کنار آن درخت کهنسال میگذرد و چون باز میگردد قافلهای نیست که به او برسد و چون به جلو برمیگردد باز اوست و تنهائیاش!
و اینک این مائیم و جواب این سؤال که هر کداممان در رفع این تنهایی و غربت چه سهمی داریم؟