آفتاب تند نیمروز به آبگیری کوچک اما دریایی، در میان بیابان تفت و ریگزاران قهرآلود بدخویی، آن روز از پی هجده طلوع پر غروب میتابید....
و در آن هنگامه، به کوهی، بر ستیغ کوه و نوری بر بلندای نور مینگریست، و بدان درگاه نماز روشنایی میگزارد.
آری، در آن پگاه آیت کمال غدیر تفسیر شد و در پس آن تا دیری پیمانشکنان نااستوار دل، به همهمه بیعت غریدند.
ما اما، به راستی نقد مزجات جان به سودای بیعت میبریم. باشد که خریدارمان بپذیرد.
بر ما مرزبانان حماسه ولایت بایستهتر است که این یادمان بزرگ را باشکوهتر بداریم و با عهدی و سپاسی دیگر، دیگر بار استوارش داریم و با ترانه نام بلند محبوب، فرشتگان را به وجد آریم و با هم بسراییم:
«الحمدُ اللهِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتِمَسِّکینَ بِولایَهِ عَلیِّ بنِ اَبی طالِب».