در دوران جاهلیت نامش «یسار» بود و این پیامبر اکرم(ص) بود که پس از اسلام، نام «سلیمان» را بر او گذاشت. قبیلهی او خزاعه، از بزرگترین قبایل عراق بود و از دیرباز جایگاهی ویژه در میان عرب داشت. دعبل، شاعر نامدار اهل بیت و عمرو بن حِمَق، مجاهد بزرگ که به دست معاویه به شهادت رسید نیز از قبیلهی خزاعهاند.
فضل بن شاذان، سلیمان بن صرد خزاعی را از تابعین و زاهدان بزرگ معرفی میکند و صاحبان تراجم نیز او را به فضل و دین و شرف و عبادت ستودهاند. احادیث سلیمان از رسول خدا حتی در منابع مهم روایی اهل سنت- مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم- نقل شده است. از این رو سلیمان نزد اهل سنت نیز شخصیت والایى دارد. ذهبى در سیر اعلام النبلاء پس از تجلیل بسیار از سلیمان، دربارهی او مىنویسد: سلیمان موفق نشد و نتوانست حسین را یارى کند، چرا که در زندان بود!
اما اندیشمندان در اینباره همرأی نیستند. بسیاری از آنها مانند صاحب کتاب اُسدالغابه معتقدند تردید سلیمان در پیوستن به حسین(ع) موجب شد او فرصت همراهی با امام را از دست بدهد.
بیایید واقعاً با خودمان خلوتی عمیق داشته باشیم، آیا ما هم تردید داریم یا نه؟ یا اینکه فقط در لفظ است و حرف است که مقتدای حسین (ع) هستیم؟ در زمان عمل چگونهایم؟
کمی بیشتر فکر کنیم. آیا در خلوتهایمان هم زمانی که شیطان از راه میرسد در نگاه حسین (ع) تردید داریم یا نه؟